سعیدسعید، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

سعید عشق مامان و باباش

عشقمون سه ماهه شد

                                                            پسر گلم چه زود گذشت انگار همین دیروز بود که یه پسر کوچولو ناز بودی که پاتو به این دنیا گذاشتی هزار ماشالله خیلی شیرین شدی من و بابایی رو خوب میشناسی فقط میخندی و سنگینم شدی و قد بلند خیلی خیلی دوستت داریم عزیزم وقتی رفتیم خونه مامان خاله سحر برات یه خرگوش خوشگل خرید و زن عمو آناهیتا یه کفش...
2 مهر 1391

تولد دوماهگی

امروز سه روز از تولد سه ماهگیت میگذره و سه روز پیش شما دو ماهگی رو تموم کردی وارد ماه سوم شدی عزیزم پسر نازم تولدت مبارک   ...
4 شهريور 1391

ما برگشتیم

      مسافرتمون چهار روز طول کشید. کوتاه بود ولی خیلی خوش گذشت. همه اقوام پسر گلمونو دیدن و حسابی پسرمون جاشو تو دل همشون باز کرد مادر بزرگها -عمه ها خاله ها دختراو پسراشون خلاصه همه و همه. سه شنبه هم عروسی بودیم جشن پسر عموی خوبم بود که حسابی خوش گذشت. وقتمون خیلی کم بود فرصت نشد بیرون بریم و خرید کنیم به امید خدا دفعه بعد. عکس پسرم تو عروسی رو میزارم تو وبلاگش که بعدها ببینه با اون لباسی که عمو مهرداد و زن عمو آناهیتا واسش گرفتن   ...
4 شهريور 1391

واکسن دوماهگی

پسر گلم پنج شنبه 2 شهریور شما دو ماهت تموم شد و وارد ماه سوم از زندگیت شدی و صبح ساعت 9 من و بابایی و شما سه تایی رفتیم که کارهای واکسن و قد و وزن عشقم رو انجام بدیم ماشالله همه چی خوب بود وزنت 5کیلو 500 گرم و قدت 58 بود بمیرم برات وقتی واست واکسن زدن خیلی گریه گردی حقم داشتی دو تا آمپول به هر دو پاهات اومدیم خونه یه خورده تب داشتی و بیحال بودی ولی خدا رو شکر روز بعد همون پسر خوش اخلاق خودمون شدی اینم عکست تو بیحالی و خواب ...
4 شهريور 1391