سیسمونی
سلام عزیز دلم امروز با بابایی رفتیم تخت و کمد خوشگلتو دیدیم و پسندیدیم و سفارش دادیم مامان بزرگ و بابا بزرگ پول خرید سیسمونی رو به خودمون دادن تا با سلیقه خودمون برات خرید کنیم دستشون درد نکنه خاله سحرم نبردیم -یه عالمه وسیله های خوشگل برات گرفتیم حتما دوست داری از خدا میخوایم سالم و سلامت چند ماه دیگه بیای تو بغل مامان و بابا ...
نویسنده :
ثریا
18:55
لباس خوشگل
سلام سعیدم -امروز سونوگرافی که نشون میداد شما پسری رو بردم پیش خانم دکتر -خانم دکترم گفت همه چی خوبه و نرماله .بعدش اومدم بیرون از مطب رفتم واست چند تیکه لباس خوشگل سفید و آبی گرفتم نمیدونی چقدر نازه بابا رضا که اومد خونه گذاشته بودم رو راحتی تا اومد تو چشمش خورد به لباسای نازت چقدر ذوق کرد پس فردا تولد عمو سعیده میخوایم بریم بهشت زهرا میخوام بهش بگم اسمشو برداشتیم میخوایم رو برادرزادش بزاریم ولی ای کاش خودش بود ...
نویسنده :
ثریا
1:29
سعید مامان
دیروز رفتم سونوگرافی تا ببینم عزیز دلم دختری یا پسر -خدا رو شکر همه چی خوب بود و خانم دکتر بهم گفت نی نی تون پسره -ناخوداگاه یاد عمو سعیدت افتادم -خیلی مهربون بود و خوشرو ولی خدا نخواست پیشمون بمونه و اونو برد پیش خودش و ما تصمیم گرفتیم اسم تو رو بزاریم سعید - به بابایی زنگ زدم گفتم نی نی مون پسمله خیلی خوشحال شد بعد خاله سحر زنگ زد و خاله نسرین و نسترن بعدش خاله سپیده فهمید چند ساعت بعدش دایی خسرو و زن عمو ستاره حالا دیگه باید به فکر اطاقت باشیم
نویسنده :
ثریا
15:09
از طرف نی نی به بابا رضا
بابا رضای مهربون
سلام عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم تو خونه تنهام بابا رضا صبحها میره زنجان و شب برمیگرده واسه کارش خیلی دلم براش میسوزه گناه داره ولی چه میشه کرد من همیشه از خدا میخوام تو هم از خدا بخواه که بابا رضا سالم و سلامت باشه و خدا همیشه مواظبش باشه ...
نویسنده :
ثریا
19:26